و میمکیدم تمام فاصله را
و تاریکی در رگهای من
نطفههای احتیاط را میکشاند.
و خواندم
خواندم
خواندم
آی بیدار دلان بیدل
در کمرکش کدام کوه میرانید؟
از بلندترین صخرهها میخوانمتان
حنجرهام دریده
صدایم شکسته
من لاشه نیم جان ِ
دشتهای تشنهام
سیلاب از کدام سو جاریست؟
و چه غمین میخواندم
چه عبث میراندم
و گمشدگی در گودترین
حفره انزوای من
جاودانگی مییافت.
- از بتول عزیزپور
رویاهای کنسرو شده...برچسب : نویسنده : 6nedtlb بازدید : 187