نقشه ما این بود که "کوچیک" مرغ باشه و "بزرگ" خروس، تا بتونن با هم خانواده تشکیل بدن. ولی نشد و این دو تا مرغ مثل دو تا خواهر شدن. بعضی وقتها به مظلومیت این دو خواهر فکر میکنم و رقیق میشم. خودمو جای اونا میذارم، از دنیا فقط حیاط چند در چند متر ما رو دیدن، غذایی که ما بهشون دادیم خوردن و برای خواب به یه جعبه چیتوز موتوری قانع شدن. حتی پاشون رو از در خونه بیرون نذاشتن که ببینن اون بیرون چه شکلیه، و حتی مرغ و خروسای دیگهای رو ندیدن و معاشرتشون خلاصه شده بین خودشون و گربه همسایه و چند تا پرنده و کبوتر و گنجشک دیگه که به هوای غذایی که همیشه توی حیاط هست میان پیششون.
تو این قسمت میخوام بیشتر از روتین زندگی یه مرغ معمولی بنویسم.
مرغای ما تو انبار و داخل جعبه چیتوز میخوابن، شبا زود میخوابن و صبحا زود بیدار میشن. صبحایی که من زود میرم سر کار، صداشون رو میشنوم که بیدار شدن و با صدای ناله مانندی دارن آواز آزادی میخونن! و از هر کسی که صداشون رو میشنوه میخوان که در رو به روشون باز کنه تا بتونن بیان حیاط و مشغول بشن. وقتی در انبار رو باز میکنم با سرعتی که انگار توی انبار از کمبود اکسیژن داشتن خفه میشدن میان بیرون. و باید برای صبحانه اول کمی گندم بخورن، بعد آب بعد سبزی. دقایق اول بعد از آزادی فقط به غذا فکر میکنن. کمی که شکمشون سیر شد دنبالت میگردن تا بغلشون کنی و کمی روی پاهات بشینن استراحت کنن و احتمالا دهنشون رو روی شلوارت تمیز کنن!
بعد از این روتین روزانه هر کس میره دنبال کار خودش و مشغولیتی برای خودش پیدا میکنه. "کوچیک" چون از بچگی تنبل بود ساعتهای آزادش رو دوست داره فقط توی باغچه بشینه و اطراف رو نگاه کنه و هر از گاه چرتی هم بزنه.
ولی "بزرگ" از اول شخصیت فضول و کنجکاوی داشت (که تو این رابطه مامانم اون رو به یکی از همسایههای قدیمیشون به اسم "ملکه خانم" تشبیه میکنه که عادت داشته توی خونه همه سرک بکشه! و از این رو ما گاهی بزرگ رو "ملکه" هم صدا میزنیم.)
توی وقتهای آزاد "بزرگ" دوست داره که بیاد داخل خونه و ببینه ماها چیکار داریم میکنیم که نمیریم با اونا بازی کنیم و چه کاری مهمتر از رسیدگی به اونا داریم. اگر وسیله جدیدی به حیاط اضافه شده باشه اونو بررسی میکنه، خاک گلدانهارو با نوکش میریزه روی زمین، برگ گلهای عزیز مامان رو میخوره که بابت این کارا بارها مورد الطاف مامان هم قرار گرفته ولی باز از رو نرفته.
دنبال حشرات میگرده با اینکه اصلا علاقهای به خوردنشون نداره و وقتی عنکبوت خوشمزهای چیزی پیدا میکنه، با صوت خاصی "کوچیک" رو صدا میکنه تا بیاد بخورتش.
مرغها دو جور حمام دارن، که در طول روز در صورت فراهم بودن شرایط انجامش میدن، یکی حمام خاک و یکی حمام آفتاب.
در طول روز مرغا عاشق اینن که سیِ دخت هاجرو خودشونو تو گل بپلکونون! خاک و باغچه از مورد علاقهترین جاها برای مرغاس. با حرکات پا و تنهشون توی خاک حفرهای درست میکنن و توی اون میخوابن و توی خاکهای اطراف خودشون رو غوطهور میکنن و از این کار لذت میبرن و انقدر توی خاک وول میخورن که بعد از تموم شدن کارشون وقتی میان بیرون و خودشونو میتکونن نزدیک دو کیلو خاک ازشون میریزه. که به اصلاح مرغی بهش میگن "خاکام ریخت".
بعضی وقتا هم بعنوان دوش کوتاه، دوست دارن جایی که آفتاب شدید میتابه و زمین داغه لابلای پرهاشونو باز کنن و جلوی آفتاب دراز بکشن تا آفتاب به پوستشون بخوره.
اگر فرصت هیچکدوم از اینها رو پیدا نکنن دو خواهر وظیفه خودشون میدونن که جاهای کثیف هم دیگه رو با نوک تمیز کنن. البته خودشون هم میتونن لابهلای پرهای خودشون رو تمیز کنن.
شب هم به محض غروب آفتاب دوباره برمیگردن به انبار و توی جعبه میخوابن تا روزی دیگه و ندای آزادیای دیگه.
برچسب : نویسنده : 6nedtlb بازدید : 162